پست ترین دانش، آن است که از زبانت در نگذرد و والاترین دانش، آن است که در اعضا و جوارح پدیدار گردد . [امام علی علیه السلام]

با دعوت یکی از دوستان به موج نامه ای به پیامبر(ص) دعوت شدم....دراین راستا آخری سلاله پاکش را به انتظار نشستم و ودلم را با همه منتظران عالم  همراه کردم ...با این کلام....

برای آمدن مهدیت دعا می کنم ....با چشمانی اشکبار وقلبی پر سوز... وبا آبرویی نداشته ضجه زنان می گویم ...«این المضطر الذی یجاب اذا دعا ...» و با روی سیاه به انتظار راه سفیدش نشستم وبا قلبی آکنده از غم برای فرجش دعا کردم....وعرض کردم یا صاحب الزمان(عج)... ما می بایست شب  و روز بگرییم وبرای فرجت دعا کنیم که رسم انتظار هم همین است....
اما چرا گریه؟...ازکجا بگویم؟....از دل داغدار پدران ومادران شهدا ....ویا چشمان اشکبار یتیمان بی پناه ....وانتظار دیدن رویت.... که مرهمی بر زخم هایشان است.....آقای خوبم از مسلمانان دربند  فلسطین...لبنان...عراق....وسایر بلاد اسلامی که زیر چکمه های ظلم  و جور شیطان صفتان انسان نما گرفتار شده اند؟...یا ازپایمال شدن  قداستها وارزشها....وارزش شدن ضد ارزشها ؟...
مولای خوبم...درد دل زیاد است براستی نمیدانم از چه بگویم .....از کودکان مظلوم عراقی ..که اشک وآه مظلومیت خوراک روز وشبشان شده است...از یتیمانی که چشم انتظار دستان پرمهر وپاکی هستند.... تا نه در دل تاریک  شب بلکه درروشنای  روز....دستی از محبت بر سر آنها کشیده شود....براستی که مولای غریبم درد زیاد است....زیادتر از آنکه بتوان عنوان کرد...
آری باید برای بی عدالتی هایی که در این کره خاکی به نام عدالت ویا به قول ظالمان غربی حقوق بشر ....همچون آواری بر سر مظلومان عالم فرود آمده است.... گریست....و شب و روز که لحظه به لحظه فریاد زد...«اللهم عجل لولیک الفرج...»آری باید گریست برای مظلومیتی که سند آن درابتدای تاریخ با ظلم ظالمان ونااهلان امضاء شد ....ودر همان روز نخست که پیامبر نور ورحمت در دل نماز....علی (ع) درمحراب....وخون ریخته سید الشهداء(ع) درکنار شریعه فرات ....عشق را معنا نمودند.....از همان روز که زینب (س) به اسارت رفت ومیان کوچه های نیرنگ ....مسلمان نماها خارجی اش خواندند....از همان روزی که بدن پاک نور دل رسول الله(ص)....وپاره تن فاطمه زهرا(س) در کوچه های شهر بی وفایی....به دستور خوکان آدم نما تیرباران شد.....از همان روز شکستن حرمتها ...ارزشها....و زیر پا گذاشتن مقدسات رسم نامردمان بی ایمان شد... یا رسول الله تاکی چمانمان به راه بماند ونبیند آن نور روشنایی بخش عالمین را...تاکی درانتظار بمانیم وبسوزیم ازاینکه این القاسم شوکة المعتدین...یارسول الله اهل بیت پاکتان را گرد وجود پر نورتان جمع کنید ودستان نازنین تان را بالا برید وبرای آمدن آن منجی موعود دعا کنید....با شد که بیاید وخاتمه دهد بر فتنه فتنه گران کور باطن......

 

به ما نیومده کم نوشتن....!!!!



درویشی (ذاکر) ::: یکشنبه 87/1/25::: ساعت 7:41 عصر نظرات دیگران: نظر

به نام خدای ابراهیم(ع).... عیسی(ع) ....محمد(ص)
قبل از هر چیز از اینکه این مطلبم مقداری طولانی است عذر خواهی می کنم....
به نام او که همه چیز را می بیند و باز هم صبرمی کند...باز هم مهلت می دهد.....و باز هم .... عجب صبری خدا دارد.
نمی دانم از کجا شروع کنم...ازقتل هابیل...ناقه صالح....یوسف(ع) وچاه....ابراهیم(ع) و آتش....یاعیسی(ع) و صلیب...محمد(ص)و یاوه گویی های ابوجهل ها و ابوسفیان ها....علی(ع) و دشنام ها....زهرا(س) و دل شکسته اش... یاحسین (ع) و....
وقتی ریختن خون فرزند رسول الله می شود مفتاح الجنة.... وقتی صب علی(ع) و اولادش بر منابر می شود مجوز نشستن بی خردان و بی دینان بر منبر پیغمبر(ص)....وقتی ریختن خون شیعه علی(ع) رمز ورود وهابی ها و سلفی های به اصطلاح مسلمان به بهشت است...چرا یهودی و مسیحی جرات توهین پیدا نکنند.... وقتی حجاج شیعه درعربستان به جرم حب علی و ولایتش مورد آزار واذیت عربهای عربستان قرار می‏گیرند....وقتی مسلمانان چشمهایشان را به روی حقیقت بسته اند و مثل کبک سر در زیر برف فرو برده اند.....باید هم انتظار همچنین توهینهایی راداشته باشیم...
آری وقتی مسلمان نماهای نامسلمان ...زیارت قبر پیغمبر و بزرگان دین را که دینمان ....و حتی نفس کشیدن مان را مدیونشان هستیم، شرک می دانند....نه قرب به خدا.....وقتی قرآن در بین مسلمانان مهجور می شود....و درگوشه ای گرد وخاک می خورد.....وقتی انسانیت انسانها....حیثیت مسلمانان ....عفت زنان مسلمان....می شود بازیچه از خدا بی خبران و برادران مسلمان هم ککشان نمی گزد...آن هنگام که تمام فکر و ذکر خواهر مسلمانمان...این است که به او آزادی بدهند تا همانندخدا نشناسان آن سوی مرزها عریان شود...و یله و رها...شاید او هم بشود قاطی متمدنهای بی تمدن....وقتی آرزو و آرمان دختر و پسر مسلمان می شود دیسکوهای دبی....لس آنجلس .....خانه های شیطان....وقتی حرم فرزند رسول الله را با زائرانش منفجر می کنند که به قول علمای جاهلشان در خاک بهشت سکنی گزینند...باید هم چنین باشد....
در روزگاری که دیگر دین...تقید...تقوا...فرهنگ....معرفت....انسانیت...و...رنگ بی رنگی گرفته و هر آن ممکن است از بین برود بیشتر از این هم انتظار نمی رود...
در روزگاری که برهنگی زن مسلمان....رقص و پایکوبی اودر مجالس لهو ولعب و عروسی های آنچنانی... که بهتر است بگوییم مجلس گرامیداشت مقام شیطان....مدپرستی....شهوت پرستی....و از خدا بی خبری می شود کلاس ....و تدین و چادر و حجاب و نماز می شود بی کلاسی....باید هم انتظار این چنین بی حرمتی هایی را داشت....
می خواهم بگویم وقتی کشورهای عربی که باید برای اسلامشان تاسف خورد...می شوند برادر شیطان و دست راست آمریکا و اسرائیل و برضد اسلام تیشه به دست می گیرند....و دم از اسلام و سنت و دین و دیانت می زنند....وقتی که عربستان...کویت...اردن..امارات....و... می شوند مستعمره و پایگاه شیطان صفتان ...باید اطفال بی گناه درفلسطین زیر چکمه های کفر فنا شوند....وقتی ایران و حزب الله که تنها نه! گویندگان به آمریکا درجهانند...می شوند خار چشم مسلمان نماهای عرب ...دیگر چگونه می توان انتظار داشت به ناموس ...غیرت....شخصیت...و اسلامیت مسلمانان حمله نشود...
آری واقعا باید گریست به حال اسلامی که یک روزی پیغمبر مظلوم و تنهایش به خاطرش آزارها...اذیت ها...دشنامها....و بی حرمتی ها را تحمل کرد برای اسلامی که رمز بقایش خون به ناحق ریخته حسین(ع) فرزند پاک رسول الله است...اسلامی که حمزه ها ...حبیب ابن مظاهر ها ....مختارها و....خونشان ریخت تا همین اسلام زنده بماند ولی امروز به دست خود مسلمانان یا بهتر است بگوییم مسلمان نماها زیر پا گذاشته می شود....یادمان نرود اگر اسلام لطمه بخورد مامسلمانان مقصریم...و روزی باید جواب همه آنهایی که ولو با یک قدم خالصانه برای احیای اسلام زحمت کشیده اند را بدهیم... باید روزی دربرابر قرآنی که.... برای آیه آیه بلکه کلمه کلمه اش ....پیغمبر خدا و اهل بیت و اصحاب و یاران پاکش رنج ها را تحمل کرده اند ....تا امروز اینگونه به دست ما برسد و محترم بداریمش... وعمل کنیم آنچنان که در قرآن امر به آن شده‏ ایم ....جواب بدهیم....خلاصه کنم به سهم خودم معروض می دارم خدایا شرمنده ام...عفو بفرما ..بیدارمان کن..



درویشی (ذاکر) ::: شنبه 87/1/17::: ساعت 11:1 عصر نظرات دیگران: نظر

روز  سیزدهم ماه رجب بود...ماهم تازه به سنندج اومده بودیم ....هنوز نمی دونستم کجاها مراسم هست... خیلی دلم گرفته بود که چرا امروز ...اونم روز میلاد حضرت علی (ع) نمی تونم....مجلسی نیست که برم  و ارادت خودم رو به آقا ابراز کنم.....

یکی از همسایه هامون که اهل تسنن بودند ...می خواستند به دیداریکی از شیوخ اهل سنت که از پا کستان اومده بود برن...به ما هم پیشنهاد دادن که ما هم بریم....
خلاصه رفتیم ...وقتی به محل مسجد رسیدیم خانمها رفتن پیش همسر شیخ ...آقایان هم پیش خود شیخ که داخل مسجد بود....وارد که شدم شیخ داشت نماز میخوند....نشستم پیش چند تا جوون ونوجوون که اونجا درس طلبگی میخوندن.....نماز شیخ تمام شد اومد نشست...بعد از حال واحوال....پرسید ...شما از کجا اومدید...
گفتم از اهل تشیع هستم....وقتی گفتم اهل تشیع حس کنجکاوی شون بیشتر شد وپرسیدن چکاره اید...اگرخدا قبول کند مداح اهل بیت(ع)...پرسید یعنی چی...گفتم در مناسبتهای مختلف  مثلا شهادت ویا جشن میلاد برای اهل بیت(ع) مرثیه ومولودی می خونم...یه جورایی احساس کردم خوشحال شد....با خوشحالی گفت اتفاقا ماهم توکتابهامون از اهل بیت(ع) شعر زیاد داریم...یه کتاب بزرگ که فکر کنم قدیمی هم بود آورد اما هرچی گشت اون قسمت رو پیدا نکرد...منم که همیشه چند برگ ازاشعار مربوط به مناسبتها تو جیبم دارم... گفتم اشکال نداره من خودم مطلب دارم....همه نشستن وبا یه شوق عجیبی منتظربودن شروع کنم....خلاصه سرتونودرد نیارم همینکه شروع به مدح مولا کردم مجلس منقلب شد....نمی دونم چه خبر بود...من مولودی میخوندم ...
اما بعضی ازاون عزیزان اشک می ریختن....اشعار که به پایان رسید....چهره ها نشان می داد که خیلی خوششون اومده بود.....چون بلا فاصله یکی از روحانیون حاضر که گویا مدرس حوزه برادران عزیز اهل سنت بود به من گفت....ما شبای جمعه اینجا ذکر صلوات ومولودی داریم میشه شما هم بیاین برامون بخونین....  بگذریم بعد ازخداحافظی گرمی که با همه کردیم بیرون که اومدم حسابی سبک شده بودم انگار یه غم بزرگی از رو دلم برداشته شده بود....غم نخوندن تو سیزده رجب......آخه تو اون روز عزیز آرزو به دل نموندم وبالاخره آقا یه مجلس برام جور کرد...اونم کجا بین عزیزان اهل سنت.....قربون کرمت برم آقا جون اگه نبود نظر لطف شما.....



درویشی (ذاکر) ::: چهارشنبه 87/1/7::: ساعت 3:34 عصر نظرات دیگران: نظر

بدون شک وقتی عید نوروز میاد ...همه تلاش می کنن که بهترین عید رو داشته باشن.... همه یه جورایی سعی شون اینه که زندگی شون بوی عید بگیره.... یکی لباسهاشو نو میکنه...یکی دکوراسیون خونه شوعوض میکنه....یکی ماشینشو عوض میکنه....حتی بعضی ها خونه شون عوض میکنن.... یکی هم .........
اما بزارید یه خورده با خودمون روراست باشیم.... ببینیم کدوم عیدمون رنگ وبوی واقعی عید رو گرفته.... اون عیدی که گوشه دلمون یه جایی برا یتیما وفقیرا وندارها ...... باز کردیم...یا اون عیدی که چشمامونو به روی همه چیز وهمه کس بستیم وفقط سفره هفت سین خودمونو که رنگین تراز رنگین کمونش کرده بودیم دیدیم.....
بیاید یه خورده باهم فکرکنیم ..... ببینیم تاحالا شده عیدمونو با دیگران تقسیم کنیم....تاحالا شده وقتی برای خرید شب عید میریم ....گوشه چشمی هم به خانواده هایی داشته باشیم که ازترس آبروشون صورتشونو با سیلی سرخ نگه می دارن.....
تاحالا شده وقتی خرید می ریم و از همه چیز....خوردنی....پوشیدنی و.... برای خودمون انتخاب میکنیم فکرکنیم چند قدم اونطرف تر...دختر وپسری....دست به دامن پدر ومادر..... برای داشتن حتی یه پیرهن نو التماس میکنن ....آخه عزیزم نداریم شرمنده.... مامان آخه همه دوستام لباس نو خریدن..... چرا ما نباید داشته باشیم....مگه ما .......... خدا کنه هیچ پدرومادری شرمنده فرزندشون نشن.....
  نمی دونم تاحالا چند روز آخر اسفند به خیابونا وپیاده روها دقت کردین ؟ ماه اسفند که میشه دیگه تقریبا  هیچ پیاده رویی بدون دستفروش نیست.... انصافا خدا فکر همه بنده هاش هست.... اگه فروشگاههای لوکس وگران قیمت، محل خرید پول دارا ومنبع درآمد بازاری ها ومغازه داراست ..... بازار دست فروشا هم محل خرید کم درآمدها ومنبع درآمد کساییه که به امید ماه آخر سال سرمایه کوچکی دست وپا کردن وبا چند جفت جوراب وچند تا زیرپوش و...... اومدن کنار خیابون که شب عید جلو بچه هاشون سر افکنده نشن....
شاید این حرفی که می زنم برای خیلی ها خنده دارباشه ومنو به باد مسخره بگیرن ....شاید هم بعضی دوستان ........اشکال نداره هرچی می خواد بشه... چون هدفم از این گفته اینه که یه خورده به خودمون بیایم.....
مدینه فاضله می شد دنیا اگه..... وقتی چیزی می خریم اول از همه به فکراونایی  بیافتیم که ندارن بخرن....وقتی چیزی می خوریم به فکر اونایی بیافتیم که ندارن بخورن......وقتی چیزی می پوشیم ..... یاد اونایی بیافتیم که ندارن بپوشن......اصلا بعضی وقتا از اینکه اسم خودمو گذاشتم مسلمون وازاطرافم بی خبرم ....از خدا خجالت می کشم .... آیا تا حالا شده وقتی سر سفره می شینید وراحت لقمه ها رو یکی یکی با لذت می خورید....یاد فقیروبیچاره ها بکنید یا نه؟.....اگه افتاده  باشید که  ..... اما اگه به این حرفم خندتون گرفت پیشنهاد می کنم یه بار امتحان کنید.....البته اینم بگم خیالتون راحت ...اگه مسخره هم کردید از همین الان حلالتون کردم...
نمی دونم تا حالا دیدید پدرو مادری رو که برای شب عید فرزندان شون میرن تو کوچه ها....در خونه ها.....  آقا نظافت چی نمی خواید...... فرشم می شوریم.... هرکاری داشته باشید انجام می دیم.....
می خوام خودموبذارم جای اون بچه ای که پدر بی پولش ..... اونو نمی یاره بیرون ....نکنه بچش دلش چیزی رو بخواد اون شرمنده بشه ...همه دوستاش لباس نو خریدن ..... حال وهوای دیگه ای دارن.....
من روم نمیشه برم بینشون ....آخه اونا لباس نو دارن.....کفش نو خریدن ....ولی من  .....
می خوام به اون پدر مادرایی که حاضرن برا خوشحال کردن فرزندشون میلیونی خرج کنن بگم یادتون نره همین نزدیکیا بچه ای زندگی می کنه که زانو های شلوارش....آرنج های پیرهنش....کفشاش پاره شده......
پدرو مادر عزیزی که فقط برای جشن تولد فرزندتون چند میلیون خرج می کنید....یادتون نره اگه دل چند تا یتیم و شب عیدی
شاد کنید خدا دلتونوشاد می کنه....ومیتونید با شاد کردن دل فقرا....خودتون ، فزرندانتون،خونه تون،ماشینتون،دینتون،ایمانتون رو بیمه کردید.

بگذریم درد دل زیاده ومجال پیاده نمودن محتویات افکار نیست.....
 ...ولی یادمون نره هر روزی که دراون معصیت خدا نشه عیده....



درویشی (ذاکر) ::: یکشنبه 86/12/19::: ساعت 11:58 عصر نظرات دیگران: نظر

یه روزنامه جام جم خریدم

 یه مجله رایگان هم داخل روزنامه بود... به اسم کژراهه ......
روی جلدش  نوشته بود تاملی در عرفانها وشبه عرفانهای دروغین....
یک کار متفاوت....با مطالبی عجیب قسمتی داشت بعنوان بازار مکاره مدعیان.....
باخودم گفتم همه که این مجله رو دریافت نمیکنن....بزار چند موردشو تووبلاگم بنویسم باشد که برگ سبزی باشد تحفه درویش

ادعای ارتباط با امام زمان (عج)
خانمی معروف به م.ن ....
با تبلیغات، بخصوص درمیان خانم ها و در مراسم مذهبی، ضمن موجه جلوه دادن خود، جمع زیادی را فریب داد
او پس از حضور درجلساتی که ترتیب می داد راننده خود را امام زمان (عج) معرفی میکرد. و خطاب به مریدان ساده لوح خود می گفت.... دارای آنچنان ارج وقربی است که حضرت ولی عصر(عج) رانندگی اورا بعهده گرفته است. او زنان را ترغیب میکرد تا زیور آلات خود را به راننده وی هدیه کنند....  اتاقی را با استفاده از پارچه سبز پوشانده ویکباره غش میکرد وپس از آماده کردن شرایط ، کیسه ای در دست گرفته از مریدان خود میخواست دراین کیسه که متعلق به امام زمان (عج) است پول بریزند وهرکس که پول یا طلای بیشتری دراین کیسه می انداخت یا به راننده این زن می داد از نظر وی بیش از دیگران دوستدار حضرت مهدی (عج)بود.....

 من همسر امام زمانم ......
خانم ف.الف..

یکی از مدعیان پر آوازه ای بود که خود را موجودی برتر از آدمیان می پنداشت وی با نوشتن کتابی عنوان کرد من به تنهایی موفق شدم 40 سال ظهور آقا را جلو بیندازم واگر شما مریدان همت کنید وهر یک هزار جلد از کتاب مرا بخرید ، درزمان رجعت وظهور دررکاب حضرت خواهید بود پس بشتابید ودر این موضوع گوی سبقت را از دیگران بربایید.... اویک روز در میان مریدانی که برای خود جمع کرده بود ، عنوان می کند حضرت خطاب به وی فرموده اند کتابی که نوشته ای به اندازه خون همه انسانهای کره زمین ارزش دارد.....در یکی از جلسات ، وی پس از بحث وارائه پاسخهای بی سر وته به پرسش مریدانش عنوان میکند درآینده همسر امام زمان (عج)  خواهد شد.......

 اعطای مقام سیدی

 آقای ح- و
یک مدعی است که با حیله و نیرنگ موفق به جلب تعدادی از مریدان ساده دل شد....این فرد با معرفی خود به نام ولی خدا خطاب به مریدان خویش که عمدتا خانم بودند ، عنوان میکرد : حق من به شما مریدان بـیش از حق شوهرانتان است ونیازی به داشتن حجاب نزد من نیست... زیرا به دلیل رتبه ای که من دارم محرم تر از شوهرانتان هستم..
او ادعا میکرد رابطه مستقیمی  با خداوند دارد  و برخی اوقات نیز خود را « علی مجسم » میدانست وی مدعی بود با توانایی هایی که به او داده شده میتواند بیماری های لا علاج را با استفاده از نور درمانی مداوا کند. او  پس ازمدتی با راه اندازی مراسم شال بندان ، به مریدان خود عنوان « سید » را عطا میکرد و در مقابل مبالغ گزافی از آنها میگرفت.....پس ارتبلیغات گسترده این فرد و پیگیری و تحقیق درخصوص وی معلوم شد وی یک شیاد  کلاهبردار است که به دلیل صدور چک بلا محل ، دستگیر ومدتی را درزندان تحمل کیفر کرده است....

می خوام بگم خدا به دادمون برسه عجب دنیایی داریم.....اللهم عجل... عجل ... عجل ... لولیک الفرج....



درویشی (ذاکر) ::: شنبه 86/12/11::: ساعت 4:32 عصر نظرات دیگران: نظر

 یه سال پیش یکی از آشنایان که از معلمین مدرسه سوم شعبانه بهم گفت : فلانی می‏خوایم یه دعای توسل بذاریم البته تو دبستان سوم شعبان!......  قبول می کنین بیاین برای یه جمعی که همشون بچه ان بخونید .... گفتم :  بله ... چرا که نه ؟ مگه از این مجلس ملکوتی ترم داریم! .....
 ..... روزیه هرمجلسی مشخصه و این رو  صاحب اصلی مجلس (اهل بیت (ع) تعیین می کنه که مداح از کی بخونه ... چی بخونه .... اصلا دست اوناس که دلا رو کجا پرواز بدن ...... به یقین بگم اگر اهل بیت (ع) نظر نکنند نمی تونیم حرفی و کلمه ای به زبان بیاوریم....اگرحضرت زهرا پای دعوت نامه ها را امضاء نکنه .....نمی تونیم قدم از قدم برداریم..........
خلاصه آنچه که می بایست بخونم آماده کردم....." توکلت علی الله ...
وارد مدرسه که شدم ..... ته دلم خالی شد .... خدایا چقد فرشته اینجا جمع شده! .....همه با مانتوهای رنگی ....یاسی ، صورتی ... کسی که همراهم اومده بود گفت :.... فلانی نکنه اومدیم بهشت و خودمون خبر نداریم؟! .... واقعا اونجا بهشت بود ..... راستشو بخواین به محض ورود به مدرسه یه بغضی رو دلم نشست ....یه بغض شیرین!! .... شاید بگین مگه بغضم شیرین میشه؟ .....من می گم : آره ... وقتی اون بغض با محبت اهل بیت(ع) آمیخته بشه... البته که شیرین می شه .... وقتی  بچه ها رومی دیدم که با اون چهره های معصومشون که هر کدوم یه بهشت بود اومده بودن با نازدانه سه ساله حسین هم نوا بشن .... اومده بودن برای مریضا ... گرفتارا ... دعا کنن ....ممنون خدا شدم که منو ذاکر مجلس این فرشته ها انتخاب کرده ...  حکایت عجیبیه ... گریه برای حسین رو به هر چشمی نمی دن .... دل باید پاک باشه .... باید مادر فاطمه (س) عنایت کنه .... همه دستای کوچکشون رو بالا می بردند و با چشمهایی که با نام بی بی رقیه(س) اشک می ریخت ..... سلامتی امام زمان .... ظهور آقا رو طلب می کردند ..... صدای گریه هاشون فضا را پر کرده بود.....وقتی می گفتند:  یا وجیهه عند الله اشفع لنا عند الله.....انگار تمام سلول های بدنم از جای خود کنده می شدن  .....  خدایا......... تو رو به حق این دستای کوچیک دیگه فرج آقا رو برسون ..... بازم ممنونتم خدا ...... 



درویشی (ذاکر) ::: چهارشنبه 86/12/8::: ساعت 3:47 عصر نظرات دیگران: نظر

تو یکی از پارکهای شهر سنندج نمایشگاهی برپا شده بود.....من هم برحسب شغلم اونجا مسئولیتی داشتم....
محل نمایشگاه رو خیلی خوب درست کرده بودند....یه حسن ویژه هم داشت چون یه غرفه رو گذاشته بودن برای  نمازخونه....
 نمازخونه خالی بود...الله اکبر نماز رو نگفته بودم که یه صدای آرومی توجهم  رو  جلب کرد.... یه جوون جلو نمازخانه ایستاده بود.....گفتم بفرمائید....آقا ببخشید « من اهل سنتم میشه بیام اینجا نماز بخونم»!!!!....این حرف رو که زد باور کنید یه جورایی حالم دگرگون شد احساس تاسف کردم .... یعنی اشکال از کجاست؟ دعوتش کردم تو .... گفتم مگه همه مون مسلمان نیستیم..........  مگه همه بنده خدا نیستیم.....بله...مگه خدای من و خدای شما فرق میکنه....نه....مگه هردوتامون خدای محمد (ص) رو عبادت نمی کنیم.....بله ...این حرفا رو که زدم چهره اش باز شد....خلاصه نمازشو خوند و صمیمانه خداحافظی کرد ورفت.... باهم رفیق شدیم واز اون روز هروقت می اومد نمایشگاه یه سری هم به من می زد.....می‏خوام بگم اونقدری که دشمنای اسلام برای ضربه زدن به دینمون....اتحادمون....عقایدمون..... و مکتبمون تلاش می‏کنن ...متاسفانه ما مسلمونا برای حفظ دین....تلاش نمی کنیم.....ولی..........
 واقعا سم پاشی دشمن چکار که نمیکنه.....



درویشی (ذاکر) ::: دوشنبه 86/12/6::: ساعت 4:1 عصر نظرات دیگران: نظر

آقا نیا .....
دروغ می گوییم که منتظریم ....

دروغ می گوییم که شب و روز برای فرجت دعا می کنیم ..... که برای فرج در کار خودمان است ... تو بهتر می دانی که عادت زبان شده ( اللهم عجل لولیک الفرج ....)
نمی دانم در این دنیای پر از ظلم وجور .... دراین دنیای پر از نیرنگ و نفاق .... پر از زر و زور ...پر از ضد ارزشها .. پر از مقدس مآبی ها.... و پر از .... چند نفر خود را .. خانواده خود را ... زندگی خود را .... مال وثروت خود را ... حتی نفس کشیدن خود را از صدقه سر وجود نازنین مهدی فاطمه (عج ) می دانند ....
و هراز چند گاهی برای سلامتی مولای غربیشان صدقه می دهند ...    
غریب ؟؟؟ غریب!! ... امروز غریب تر از او در این عالم نداریم  .... او که می نگرد عالم را می بیند همه را ...... او که غربتش را از جدش امیرالمونین به ارث برده است!!....
عشق کوی تو فقط دیدن رخسار تو نیست    انتظار فرجتت زمزمه بردار تو نیست
ریش وانگشتر وتسبیح که ابزار تو نیست     مرگ بر عاشق زاری که کمی یاد تو نیست
آیا تا به حال فکر کرده اید چرا غروب جمعه دلگیر است شاید به خاطر این است که عالم هستی نیز از اینکه..... جمعه ای رفت و موعود عالم  نیامد دلگیر است ........ دروغ می گوییم که منتظریم ..... به عرفات می رویم اما تنها چیزیکه نداریم معرفت است .... به منا می رویم اما یادمان می رود نفس اماره را همانجا بر زمین زده خونش بریزیم ..... رجم شیطان می کنیم حال آنکه غافلیم از شیطان درونمان ....
دروغ می گوییم که منتظریم چون سینه می زنیم ..... اشک می ریزیم  اما نه با معرفت .... عزاداری می کنیم .... ولی ....
حسین حسین می گوییم اما از حسین و مکتبش چیزی نمی دانیم .....!!!
وای به حال ما...... روزی که آقا بیاید و ما مانده باشیم در دو راهی تردید ........
بیایید از نو عهد ببندیم با آقای غریبمون که در چند روز باقی مانده از زندگیمون آنچنان باشیم که یار می خواهد ....
عمری به جز غفلت زیادت سر نکردیم                    اینکه تو با ما همرهی باور نکردیم
آقایی آن یار را دیدیم صد بار                              اما مرام خویش را بهتر نکردیم 



درویشی (ذاکر) ::: یکشنبه 86/12/5::: ساعت 5:24 عصر نظرات دیگران: نظر


به این فکر افتاده ایم که .... درزندگیمان کنکاش کنیم؟....ایمانمان را...تقوایمان را....نگرشمان را.... محک بزنیم؟... بیایید مقداری در اعمال ورفتارمان تامل کنیم.....چقدر کلاممان  رنگ خدا دارد ؟چقدر به کلام اهل بیت(ع) نزدیک است؟.....؟
آیا درآنچه که می گوییم خدا را درنظر می‌گیریم ، یا خود را؟.....منافع دین خدا را درنظر می‌گیریم.. یا منافع خود را؟...... همین زبانی که خداوند به ما عطا فرموده  چشم ...دست....پا....فکر.....روز قیامت ازما به درگاه خدا شاکی می شوند! ... اگر آنچنان که او می‌خواهد به کارشان نبندیم...پناه برخدا
خوشا به حال آنان که زبانشان ...فکرشان ..و...به غیر از یاد خدا و جز برای خدا به حرکت درنمی آید ....
....بیاییم تنها چند لحظه‌ به سبک زندگی مان بنگریم ببینیم آیا رنگ وبویی احساس می‌کنیم؟....؟ رنگ وبوی  او که مولایمان می‌خوانیمش .... کسی که زندگی خود را وقف دیگران حتی آنهایی که ولایتش را قبول نداشتند..می‌کرد...
آیا وقتی برای فرزندانمان انواع وسایل رنگارنگ و.... می‌خریم .... وگاهی بلا استفاده هم می‌مانند....چشم نیمه بازمان نمی بیند کودکی را که درآرزوی داشتن تنها یک جفت کفش اشک آرزویش چشمانش را همچون در غلطان درخشان می‌نماید....آیا نمی‌بینیم که دوخواهراز یک مانتو ....از یک چادر....ازیک کیف...آن هم به نوبت اسفاده می‌کنند....آیا نمی‌بینیم پدری را که اشک خجالت می‌ریزد که نمی‌تواند شکم  گرسنگان سرایش را......سبحان الله....
آیا تاکنون درکوچه وبازاردیده‌اید مردی 45 ساله ....35ساله....50ساله....ویا آن پیرمرد قامت خمیده 70 وچند ساله چند جفت جوراب وچند قوطی کبریت را کف پیاده رو پهن کرده به امید اینکه بتواند شب هنگام که قدم بر خانه می‌گذارد اگر دخترکش به استقبالش آمد بجای اشک نداری  و دلشکستکی لبخندی برلبهایش بیفتد.آیا وقتی برسر سفره رنگارنگمان می نشینیم  یاد مان هست که صاحب همین سفره مارا نظاره گراست ..... آیا شکر نعمتش را بجا می آوریم....هر چند اگر تا قیامت سجده شکر کنیم  نخواهیم توانست شکر تنها یک نعمتش را بجا بیاوریم......
جا دارد قدری عمیق بیاندیشیم............................!!!!! 

......... رنگ و بوی خدا در زندگی ما چقدر است؟؟؟

امیدکه اگراثرگذاشت درالتماستان به حضرت دوست از یاد مبارکتان نروم... 

 



درویشی (ذاکر) ::: شنبه 86/12/4::: ساعت 11:11 عصر نظرات دیگران: نظر

به نام خدای شهیدان

میخواهم اولین کلامم را عطراگین کنم به یاد ونام کسانی که اگر نبود ایمانشان...تقوایشان....ایثارشان....و...اکنون من و شما به جای جستجو در این صفحات رنگارنگ معلوم نبود که.......
نمیدانم چگونه شروع کنم .....با چه کلماتی.....با چه جملاتی میخواهم از کسانی بگویم که فدایی مکتب امام حسین(ع) به دنیا آمدند...فدایی  امام حسین(ع) زیستند ...وفدای آرمان امام حسین(ع) شدند.به راستی چه خوش عاقبتی نصیبشان شد شهدا....مصداق واقعی اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .....
میخواهم با یک سوال شروع کنم که یقیتا خیلی هارا به تفکر وامی‏دارد....تفکری که شاید بعضی هارا همچون خودم خجل وشرمسار از مقام و جایگاه و مقام شامخشان نماید.
؟؟؟؟؟بعد از شهدا چه کردیم؟؟؟؟؟
نمی‏دانم چه بگویم اما بگذارین با دلم حرف بزنم با کلماتی که لحظات را به شماره نشسته بودند.... تا قفل از زبان دل گشایم وبگویم آنچه میبایست درعصر فضا ....رایانه....اینترنت...و....گفته شود تا شاید بیدار شود وجدانهایی که امید به بیداریشام میرود.
بعد ازشهدا دیگر فراموش کردیم فهمیده هایی فدا شدند تا ما بفهمیم اسلام را.....بفهمیم عاشورا را....بفهمیم حسین(ع) وبفهمیم ......
بعد از شهدا یادمان رفت که روزی روزگاری دربین خاکریزها.....گفتم خاکریز.....ولی ..........بهتر است بگویم قطعه ای از بهشت ....
برگزیدگان مکتب حق وفضیلت رنده کردند مکتب علوی ر ا و لبیک گفتند ندای هل من ناصر... فرزند حسین(ع)را که نه با پا ....بلکه با سر ...
که با تمام وجود ....به قربانگاه عاشورای مجنون....شلمچه....دوکوهه ......دهلاویه....و.... عاشورای اسلام قرن بیستم ....فدا کردند
 وجودشان را....تا فدا نشود مکتب حسین(ع)
بعد از شهدا به جای آنکه زنده کنیم..و زنده نگه داریم یادشان را ....به فراموشی سپردیمشان.....وای برما...که گم شده یادشان در بینمان.
بعد از شهدا دیگر چادر به سرها - سیاهپوش وعزادار چادر خاکی ..... جایگاهی ندارند و دیگر حتی برخی....که تعداد زیادی از تاکسیها هم سوارشان نمیکنند.

بعد از شهدا همه فکروذکرمان شده ....مد....خوش گذرانی به هر شکل و قیمتی.....ابتذال در فکر..اندیشه...حب زرق وبرق دنیا حتی به قیمت خوردن حق یتیم....ندادن خمس وزکات و و و و.....
بعد ازشهدا یادمان رفته که خدا ناظر است.....یادمان رفته که خیمه نشین فاطمه(س) دلش از خیلی از ماها.......سبحان الله
بهد ازشهدا به جای بهتر کردن پوششها مانتو ها را کوتاه و کوتاه تر کردیم .....عزت واحترام را و عفت را با برداشتم روسری ها برداشتیم...حیا و عفت را به فراموشی سپردیم ...آرزو وآرمانمان شد....دبی....لس آنجلس....ماهواره .....و.....خدابه دادمان برسد.
بعد از شهدا یادمان رفت که دخترک یتیم.... دیگر بابا ندارد که برای او ناز کند......دیگر سایه سر ندارد.....وما به جای اینکه سایه سرش باشیم کاری کردیم که اوهم فراموش کند پدرش چرا؟....برای چه؟ .....برای چه کسانی؟ ....وبه کجا رفت؟ ......
بعد از شهدا یادمان رفت که میز و صندلی.....پست ومقام....مال وثروت.....آرامش وآسایش....امنیت....و...همه و همه را مدیون قطرات ......
خون همت ها....زین الدین ها....باکری ها...و...گمنامها ....و هستیم.
شمارا به خدا بیایید یاد کنیم شهیدانمان را حتی با ذکر یک صلوات.....



درویشی (ذاکر) ::: جمعه 86/12/3::: ساعت 1:55 عصر نظرات دیگران: نظر
<      1   2