بدون شک وقتی عید نوروز میاد ...همه تلاش می کنن که بهترین عید رو داشته باشن.... همه یه جورایی سعی شون اینه که زندگی شون بوی عید بگیره.... یکی لباسهاشو نو میکنه...یکی دکوراسیون خونه شوعوض میکنه....یکی ماشینشو عوض میکنه....حتی بعضی ها خونه شون عوض میکنن.... یکی هم .........
اما بزارید یه خورده با خودمون روراست باشیم.... ببینیم کدوم عیدمون رنگ وبوی واقعی عید رو گرفته.... اون عیدی که گوشه دلمون یه جایی برا یتیما وفقیرا وندارها ...... باز کردیم...یا اون عیدی که چشمامونو به روی همه چیز وهمه کس بستیم وفقط سفره هفت سین خودمونو که رنگین تراز رنگین کمونش کرده بودیم دیدیم.....
بیاید یه خورده باهم فکرکنیم ..... ببینیم تاحالا شده عیدمونو با دیگران تقسیم کنیم....تاحالا شده وقتی برای خرید شب عید میریم ....گوشه چشمی هم به خانواده هایی داشته باشیم که ازترس آبروشون صورتشونو با سیلی سرخ نگه می دارن.....
تاحالا شده وقتی خرید می ریم و از همه چیز....خوردنی....پوشیدنی و.... برای خودمون انتخاب میکنیم فکرکنیم چند قدم اونطرف تر...دختر وپسری....دست به دامن پدر ومادر..... برای داشتن حتی یه پیرهن نو التماس میکنن ....آخه عزیزم نداریم شرمنده.... مامان آخه همه دوستام لباس نو خریدن..... چرا ما نباید داشته باشیم....مگه ما .......... خدا کنه هیچ پدرومادری شرمنده فرزندشون نشن.....
نمی دونم تاحالا چند روز آخر اسفند به خیابونا وپیاده روها دقت کردین ؟ ماه اسفند که میشه دیگه تقریبا هیچ پیاده رویی بدون دستفروش نیست.... انصافا خدا فکر همه بنده هاش هست.... اگه فروشگاههای لوکس وگران قیمت، محل خرید پول دارا ومنبع درآمد بازاری ها ومغازه داراست ..... بازار دست فروشا هم محل خرید کم درآمدها ومنبع درآمد کساییه که به امید ماه آخر سال سرمایه کوچکی دست وپا کردن وبا چند جفت جوراب وچند تا زیرپوش و...... اومدن کنار خیابون که شب عید جلو بچه هاشون سر افکنده نشن....
شاید این حرفی که می زنم برای خیلی ها خنده دارباشه ومنو به باد مسخره بگیرن ....شاید هم بعضی دوستان ........اشکال نداره هرچی می خواد بشه... چون هدفم از این گفته اینه که یه خورده به خودمون بیایم.....
مدینه فاضله می شد دنیا اگه..... وقتی چیزی می خریم اول از همه به فکراونایی بیافتیم که ندارن بخرن....وقتی چیزی می خوریم به فکر اونایی بیافتیم که ندارن بخورن......وقتی چیزی می پوشیم ..... یاد اونایی بیافتیم که ندارن بپوشن......اصلا بعضی وقتا از اینکه اسم خودمو گذاشتم مسلمون وازاطرافم بی خبرم ....از خدا خجالت می کشم .... آیا تا حالا شده وقتی سر سفره می شینید وراحت لقمه ها رو یکی یکی با لذت می خورید....یاد فقیروبیچاره ها بکنید یا نه؟.....اگه افتاده باشید که ..... اما اگه به این حرفم خندتون گرفت پیشنهاد می کنم یه بار امتحان کنید.....البته اینم بگم خیالتون راحت ...اگه مسخره هم کردید از همین الان حلالتون کردم...
نمی دونم تا حالا دیدید پدرو مادری رو که برای شب عید فرزندان شون میرن تو کوچه ها....در خونه ها..... آقا نظافت چی نمی خواید...... فرشم می شوریم.... هرکاری داشته باشید انجام می دیم.....
می خوام خودموبذارم جای اون بچه ای که پدر بی پولش ..... اونو نمی یاره بیرون ....نکنه بچش دلش چیزی رو بخواد اون شرمنده بشه ...همه دوستاش لباس نو خریدن ..... حال وهوای دیگه ای دارن.....
من روم نمیشه برم بینشون ....آخه اونا لباس نو دارن.....کفش نو خریدن ....ولی من .....
می خوام به اون پدر مادرایی که حاضرن برا خوشحال کردن فرزندشون میلیونی خرج کنن بگم یادتون نره همین نزدیکیا بچه ای زندگی می کنه که زانو های شلوارش....آرنج های پیرهنش....کفشاش پاره شده......
پدرو مادر عزیزی که فقط برای جشن تولد فرزندتون چند میلیون خرج می کنید....یادتون نره اگه دل چند تا یتیم و شب عیدی
شاد کنید خدا دلتونوشاد می کنه....ومیتونید با شاد کردن دل فقرا....خودتون ، فزرندانتون،خونه تون،ماشینتون،دینتون،ایمانتون رو بیمه کردید.
بگذریم درد دل زیاده ومجال پیاده نمودن محتویات افکار نیست.....
...ولی یادمون نره هر روزی که دراون معصیت خدا نشه عیده....
یه سال پیش یکی از آشنایان که از معلمین مدرسه سوم شعبانه بهم گفت : فلانی میخوایم یه دعای توسل بذاریم البته تو دبستان سوم شعبان!...... قبول می کنین بیاین برای یه جمعی که همشون بچه ان بخونید .... گفتم : بله ... چرا که نه ؟ مگه از این مجلس ملکوتی ترم داریم! .....
..... روزیه هرمجلسی مشخصه و این رو صاحب اصلی مجلس (اهل بیت (ع) تعیین می کنه که مداح از کی بخونه ... چی بخونه .... اصلا دست اوناس که دلا رو کجا پرواز بدن ...... به یقین بگم اگر اهل بیت (ع) نظر نکنند نمی تونیم حرفی و کلمه ای به زبان بیاوریم....اگرحضرت زهرا پای دعوت نامه ها را امضاء نکنه .....نمی تونیم قدم از قدم برداریم..........
خلاصه آنچه که می بایست بخونم آماده کردم....." توکلت علی الله ...
وارد مدرسه که شدم ..... ته دلم خالی شد .... خدایا چقد فرشته اینجا جمع شده! .....همه با مانتوهای رنگی ....یاسی ، صورتی ... کسی که همراهم اومده بود گفت :.... فلانی نکنه اومدیم بهشت و خودمون خبر نداریم؟! .... واقعا اونجا بهشت بود ..... راستشو بخواین به محض ورود به مدرسه یه بغضی رو دلم نشست ....یه بغض شیرین!! .... شاید بگین مگه بغضم شیرین میشه؟ .....من می گم : آره ... وقتی اون بغض با محبت اهل بیت(ع) آمیخته بشه... البته که شیرین می شه .... وقتی بچه ها رومی دیدم که با اون چهره های معصومشون که هر کدوم یه بهشت بود اومده بودن با نازدانه سه ساله حسین هم نوا بشن .... اومده بودن برای مریضا ... گرفتارا ... دعا کنن ....ممنون خدا شدم که منو ذاکر مجلس این فرشته ها انتخاب کرده ... حکایت عجیبیه ... گریه برای حسین رو به هر چشمی نمی دن .... دل باید پاک باشه .... باید مادر فاطمه (س) عنایت کنه .... همه دستای کوچکشون رو بالا می بردند و با چشمهایی که با نام بی بی رقیه(س) اشک می ریخت ..... سلامتی امام زمان .... ظهور آقا رو طلب می کردند ..... صدای گریه هاشون فضا را پر کرده بود.....وقتی می گفتند: یا وجیهه عند الله اشفع لنا عند الله.....انگار تمام سلول های بدنم از جای خود کنده می شدن ..... خدایا......... تو رو به حق این دستای کوچیک دیگه فرج آقا رو برسون ..... بازم ممنونتم خدا ......
آقا نیا .....
دروغ می گوییم که منتظریم ....
دروغ می گوییم که شب و روز برای فرجت دعا می کنیم ..... که برای فرج در کار خودمان است ... تو بهتر می دانی که عادت زبان شده ( اللهم عجل لولیک الفرج ....)
نمی دانم در این دنیای پر از ظلم وجور .... دراین دنیای پر از نیرنگ و نفاق .... پر از زر و زور ...پر از ضد ارزشها .. پر از مقدس مآبی ها.... و پر از .... چند نفر خود را .. خانواده خود را ... زندگی خود را .... مال وثروت خود را ... حتی نفس کشیدن خود را از صدقه سر وجود نازنین مهدی فاطمه (عج ) می دانند ....
و هراز چند گاهی برای سلامتی مولای غربیشان صدقه می دهند ...
غریب ؟؟؟ غریب!! ... امروز غریب تر از او در این عالم نداریم .... او که می نگرد عالم را می بیند همه را ...... او که غربتش را از جدش امیرالمونین به ارث برده است!!....
عشق کوی تو فقط دیدن رخسار تو نیست انتظار فرجتت زمزمه بردار تو نیست
ریش وانگشتر وتسبیح که ابزار تو نیست مرگ بر عاشق زاری که کمی یاد تو نیست
آیا تا به حال فکر کرده اید چرا غروب جمعه دلگیر است شاید به خاطر این است که عالم هستی نیز از اینکه..... جمعه ای رفت و موعود عالم نیامد دلگیر است ........ دروغ می گوییم که منتظریم ..... به عرفات می رویم اما تنها چیزیکه نداریم معرفت است .... به منا می رویم اما یادمان می رود نفس اماره را همانجا بر زمین زده خونش بریزیم ..... رجم شیطان می کنیم حال آنکه غافلیم از شیطان درونمان ....
دروغ می گوییم که منتظریم چون سینه می زنیم ..... اشک می ریزیم اما نه با معرفت .... عزاداری می کنیم .... ولی ....
حسین حسین می گوییم اما از حسین و مکتبش چیزی نمی دانیم .....!!!
وای به حال ما...... روزی که آقا بیاید و ما مانده باشیم در دو راهی تردید ........
بیایید از نو عهد ببندیم با آقای غریبمون که در چند روز باقی مانده از زندگیمون آنچنان باشیم که یار می خواهد ....
عمری به جز غفلت زیادت سر نکردیم اینکه تو با ما همرهی باور نکردیم
آقایی آن یار را دیدیم صد بار اما مرام خویش را بهتر نکردیم
به این فکر افتاده ایم که .... درزندگیمان کنکاش کنیم؟....ایمانمان را...تقوایمان را....نگرشمان را.... محک بزنیم؟... بیایید مقداری در اعمال ورفتارمان تامل کنیم.....چقدر کلاممان رنگ خدا دارد ؟چقدر به کلام اهل بیت(ع) نزدیک است؟.....؟
آیا درآنچه که می گوییم خدا را درنظر میگیریم ، یا خود را؟.....منافع دین خدا را درنظر میگیریم.. یا منافع خود را؟...... همین زبانی که خداوند به ما عطا فرموده چشم ...دست....پا....فکر.....روز قیامت ازما به درگاه خدا شاکی می شوند! ... اگر آنچنان که او میخواهد به کارشان نبندیم...پناه برخدا
خوشا به حال آنان که زبانشان ...فکرشان ..و...به غیر از یاد خدا و جز برای خدا به حرکت درنمی آید ....
....بیاییم تنها چند لحظه به سبک زندگی مان بنگریم ببینیم آیا رنگ وبویی احساس میکنیم؟....؟ رنگ وبوی او که مولایمان میخوانیمش .... کسی که زندگی خود را وقف دیگران حتی آنهایی که ولایتش را قبول نداشتند..میکرد...
آیا وقتی برای فرزندانمان انواع وسایل رنگارنگ و.... میخریم .... وگاهی بلا استفاده هم میمانند....چشم نیمه بازمان نمی بیند کودکی را که درآرزوی داشتن تنها یک جفت کفش اشک آرزویش چشمانش را همچون در غلطان درخشان مینماید....آیا نمیبینیم که دوخواهراز یک مانتو ....از یک چادر....ازیک کیف...آن هم به نوبت اسفاده میکنند....آیا نمیبینیم پدری را که اشک خجالت میریزد که نمیتواند شکم گرسنگان سرایش را......سبحان الله....
آیا تاکنون درکوچه وبازاردیدهاید مردی 45 ساله ....35ساله....50ساله....ویا آن پیرمرد قامت خمیده 70 وچند ساله چند جفت جوراب وچند قوطی کبریت را کف پیاده رو پهن کرده به امید اینکه بتواند شب هنگام که قدم بر خانه میگذارد اگر دخترکش به استقبالش آمد بجای اشک نداری و دلشکستکی لبخندی برلبهایش بیفتد.آیا وقتی برسر سفره رنگارنگمان می نشینیم یاد مان هست که صاحب همین سفره مارا نظاره گراست ..... آیا شکر نعمتش را بجا می آوریم....هر چند اگر تا قیامت سجده شکر کنیم نخواهیم توانست شکر تنها یک نعمتش را بجا بیاوریم......
جا دارد قدری عمیق بیاندیشیم............................!!!!!
......... رنگ و بوی خدا در زندگی ما چقدر است؟؟؟
امیدکه اگراثرگذاشت درالتماستان به حضرت دوست از یاد مبارکتان نروم...
به نام خدای شهیدان
میخواهم اولین کلامم را عطراگین کنم به یاد ونام کسانی که اگر نبود ایمانشان...تقوایشان....ایثارشان....و...اکنون من و شما به جای جستجو در این صفحات رنگارنگ معلوم نبود که.......
نمیدانم چگونه شروع کنم .....با چه کلماتی.....با چه جملاتی میخواهم از کسانی بگویم که فدایی مکتب امام حسین(ع) به دنیا آمدند...فدایی امام حسین(ع) زیستند ...وفدای آرمان امام حسین(ع) شدند.به راستی چه خوش عاقبتی نصیبشان شد شهدا....مصداق واقعی اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .....
میخواهم با یک سوال شروع کنم که یقیتا خیلی هارا به تفکر وامیدارد....تفکری که شاید بعضی هارا همچون خودم خجل وشرمسار از مقام و جایگاه و مقام شامخشان نماید.
؟؟؟؟؟بعد از شهدا چه کردیم؟؟؟؟؟
نمیدانم چه بگویم اما بگذارین با دلم حرف بزنم با کلماتی که لحظات را به شماره نشسته بودند.... تا قفل از زبان دل گشایم وبگویم آنچه میبایست درعصر فضا ....رایانه....اینترنت...و....گفته شود تا شاید بیدار شود وجدانهایی که امید به بیداریشام میرود.
بعد ازشهدا دیگر فراموش کردیم فهمیده هایی فدا شدند تا ما بفهمیم اسلام را.....بفهمیم عاشورا را....بفهمیم حسین(ع) وبفهمیم ......
بعد از شهدا یادمان رفت که روزی روزگاری دربین خاکریزها.....گفتم خاکریز.....ولی ..........بهتر است بگویم قطعه ای از بهشت ....
برگزیدگان مکتب حق وفضیلت رنده کردند مکتب علوی ر ا و لبیک گفتند ندای هل من ناصر... فرزند حسین(ع)را که نه با پا ....بلکه با سر ...
که با تمام وجود ....به قربانگاه عاشورای مجنون....شلمچه....دوکوهه ......دهلاویه....و.... عاشورای اسلام قرن بیستم ....فدا کردند
وجودشان را....تا فدا نشود مکتب حسین(ع)
بعد از شهدا به جای آنکه زنده کنیم..و زنده نگه داریم یادشان را ....به فراموشی سپردیمشان.....وای برما...که گم شده یادشان در بینمان.
بعد از شهدا دیگر چادر به سرها - سیاهپوش وعزادار چادر خاکی ..... جایگاهی ندارند و دیگر حتی برخی....که تعداد زیادی از تاکسیها هم سوارشان نمیکنند.
بعد از شهدا همه فکروذکرمان شده ....مد....خوش گذرانی به هر شکل و قیمتی.....ابتذال در فکر..اندیشه...حب زرق وبرق دنیا حتی به قیمت خوردن حق یتیم....ندادن خمس وزکات و و و و.....
بعد ازشهدا یادمان رفته که خدا ناظر است.....یادمان رفته که خیمه نشین فاطمه(س) دلش از خیلی از ماها.......سبحان الله
بهد ازشهدا به جای بهتر کردن پوششها مانتو ها را کوتاه و کوتاه تر کردیم .....عزت واحترام را و عفت را با برداشتم روسری ها برداشتیم...حیا و عفت را به فراموشی سپردیم ...آرزو وآرمانمان شد....دبی....لس آنجلس....ماهواره .....و.....خدابه دادمان برسد.
بعد از شهدا یادمان رفت که دخترک یتیم.... دیگر بابا ندارد که برای او ناز کند......دیگر سایه سر ندارد.....وما به جای اینکه سایه سرش باشیم کاری کردیم که اوهم فراموش کند پدرش چرا؟....برای چه؟ .....برای چه کسانی؟ ....وبه کجا رفت؟ ......
بعد از شهدا یادمان رفت که میز و صندلی.....پست ومقام....مال وثروت.....آرامش وآسایش....امنیت....و...همه و همه را مدیون قطرات ......
خون همت ها....زین الدین ها....باکری ها...و...گمنامها ....و هستیم.
شمارا به خدا بیایید یاد کنیم شهیدانمان را حتی با ذکر یک صلوات.....