سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا ! از تو دانش سودمند و روزی فراخ می خواهم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ در دعایش ـ]

با دعوت یکی از دوستان به موج نامه ای به پیامبر(ص) دعوت شدم....دراین راستا آخری سلاله پاکش را به انتظار نشستم و ودلم را با همه منتظران عالم  همراه کردم ...با این کلام....

برای آمدن مهدیت دعا می کنم ....با چشمانی اشکبار وقلبی پر سوز... وبا آبرویی نداشته ضجه زنان می گویم ...«این المضطر الذی یجاب اذا دعا ...» و با روی سیاه به انتظار راه سفیدش نشستم وبا قلبی آکنده از غم برای فرجش دعا کردم....وعرض کردم یا صاحب الزمان(عج)... ما می بایست شب  و روز بگرییم وبرای فرجت دعا کنیم که رسم انتظار هم همین است....
اما چرا گریه؟...ازکجا بگویم؟....از دل داغدار پدران ومادران شهدا ....ویا چشمان اشکبار یتیمان بی پناه ....وانتظار دیدن رویت.... که مرهمی بر زخم هایشان است.....آقای خوبم از مسلمانان دربند  فلسطین...لبنان...عراق....وسایر بلاد اسلامی که زیر چکمه های ظلم  و جور شیطان صفتان انسان نما گرفتار شده اند؟...یا ازپایمال شدن  قداستها وارزشها....وارزش شدن ضد ارزشها ؟...
مولای خوبم...درد دل زیاد است براستی نمیدانم از چه بگویم .....از کودکان مظلوم عراقی ..که اشک وآه مظلومیت خوراک روز وشبشان شده است...از یتیمانی که چشم انتظار دستان پرمهر وپاکی هستند.... تا نه در دل تاریک  شب بلکه درروشنای  روز....دستی از محبت بر سر آنها کشیده شود....براستی که مولای غریبم درد زیاد است....زیادتر از آنکه بتوان عنوان کرد...
آری باید برای بی عدالتی هایی که در این کره خاکی به نام عدالت ویا به قول ظالمان غربی حقوق بشر ....همچون آواری بر سر مظلومان عالم فرود آمده است.... گریست....و شب و روز که لحظه به لحظه فریاد زد...«اللهم عجل لولیک الفرج...»آری باید گریست برای مظلومیتی که سند آن درابتدای تاریخ با ظلم ظالمان ونااهلان امضاء شد ....ودر همان روز نخست که پیامبر نور ورحمت در دل نماز....علی (ع) درمحراب....وخون ریخته سید الشهداء(ع) درکنار شریعه فرات ....عشق را معنا نمودند.....از همان روز که زینب (س) به اسارت رفت ومیان کوچه های نیرنگ ....مسلمان نماها خارجی اش خواندند....از همان روزی که بدن پاک نور دل رسول الله(ص)....وپاره تن فاطمه زهرا(س) در کوچه های شهر بی وفایی....به دستور خوکان آدم نما تیرباران شد.....از همان روز شکستن حرمتها ...ارزشها....و زیر پا گذاشتن مقدسات رسم نامردمان بی ایمان شد... یا رسول الله تاکی چمانمان به راه بماند ونبیند آن نور روشنایی بخش عالمین را...تاکی درانتظار بمانیم وبسوزیم ازاینکه این القاسم شوکة المعتدین...یارسول الله اهل بیت پاکتان را گرد وجود پر نورتان جمع کنید ودستان نازنین تان را بالا برید وبرای آمدن آن منجی موعود دعا کنید....با شد که بیاید وخاتمه دهد بر فتنه فتنه گران کور باطن......

 

به ما نیومده کم نوشتن....!!!!



درویشی (ذاکر) ::: یکشنبه 87/1/25::: ساعت 7:41 عصر نظرات دیگران: نظر

به نام خدای ابراهیم(ع).... عیسی(ع) ....محمد(ص)
قبل از هر چیز از اینکه این مطلبم مقداری طولانی است عذر خواهی می کنم....
به نام او که همه چیز را می بیند و باز هم صبرمی کند...باز هم مهلت می دهد.....و باز هم .... عجب صبری خدا دارد.
نمی دانم از کجا شروع کنم...ازقتل هابیل...ناقه صالح....یوسف(ع) وچاه....ابراهیم(ع) و آتش....یاعیسی(ع) و صلیب...محمد(ص)و یاوه گویی های ابوجهل ها و ابوسفیان ها....علی(ع) و دشنام ها....زهرا(س) و دل شکسته اش... یاحسین (ع) و....
وقتی ریختن خون فرزند رسول الله می شود مفتاح الجنة.... وقتی صب علی(ع) و اولادش بر منابر می شود مجوز نشستن بی خردان و بی دینان بر منبر پیغمبر(ص)....وقتی ریختن خون شیعه علی(ع) رمز ورود وهابی ها و سلفی های به اصطلاح مسلمان به بهشت است...چرا یهودی و مسیحی جرات توهین پیدا نکنند.... وقتی حجاج شیعه درعربستان به جرم حب علی و ولایتش مورد آزار واذیت عربهای عربستان قرار می‏گیرند....وقتی مسلمانان چشمهایشان را به روی حقیقت بسته اند و مثل کبک سر در زیر برف فرو برده اند.....باید هم انتظار همچنین توهینهایی راداشته باشیم...
آری وقتی مسلمان نماهای نامسلمان ...زیارت قبر پیغمبر و بزرگان دین را که دینمان ....و حتی نفس کشیدن مان را مدیونشان هستیم، شرک می دانند....نه قرب به خدا.....وقتی قرآن در بین مسلمانان مهجور می شود....و درگوشه ای گرد وخاک می خورد.....وقتی انسانیت انسانها....حیثیت مسلمانان ....عفت زنان مسلمان....می شود بازیچه از خدا بی خبران و برادران مسلمان هم ککشان نمی گزد...آن هنگام که تمام فکر و ذکر خواهر مسلمانمان...این است که به او آزادی بدهند تا همانندخدا نشناسان آن سوی مرزها عریان شود...و یله و رها...شاید او هم بشود قاطی متمدنهای بی تمدن....وقتی آرزو و آرمان دختر و پسر مسلمان می شود دیسکوهای دبی....لس آنجلس .....خانه های شیطان....وقتی حرم فرزند رسول الله را با زائرانش منفجر می کنند که به قول علمای جاهلشان در خاک بهشت سکنی گزینند...باید هم چنین باشد....
در روزگاری که دیگر دین...تقید...تقوا...فرهنگ....معرفت....انسانیت...و...رنگ بی رنگی گرفته و هر آن ممکن است از بین برود بیشتر از این هم انتظار نمی رود...
در روزگاری که برهنگی زن مسلمان....رقص و پایکوبی اودر مجالس لهو ولعب و عروسی های آنچنانی... که بهتر است بگوییم مجلس گرامیداشت مقام شیطان....مدپرستی....شهوت پرستی....و از خدا بی خبری می شود کلاس ....و تدین و چادر و حجاب و نماز می شود بی کلاسی....باید هم انتظار این چنین بی حرمتی هایی را داشت....
می خواهم بگویم وقتی کشورهای عربی که باید برای اسلامشان تاسف خورد...می شوند برادر شیطان و دست راست آمریکا و اسرائیل و برضد اسلام تیشه به دست می گیرند....و دم از اسلام و سنت و دین و دیانت می زنند....وقتی که عربستان...کویت...اردن..امارات....و... می شوند مستعمره و پایگاه شیطان صفتان ...باید اطفال بی گناه درفلسطین زیر چکمه های کفر فنا شوند....وقتی ایران و حزب الله که تنها نه! گویندگان به آمریکا درجهانند...می شوند خار چشم مسلمان نماهای عرب ...دیگر چگونه می توان انتظار داشت به ناموس ...غیرت....شخصیت...و اسلامیت مسلمانان حمله نشود...
آری واقعا باید گریست به حال اسلامی که یک روزی پیغمبر مظلوم و تنهایش به خاطرش آزارها...اذیت ها...دشنامها....و بی حرمتی ها را تحمل کرد برای اسلامی که رمز بقایش خون به ناحق ریخته حسین(ع) فرزند پاک رسول الله است...اسلامی که حمزه ها ...حبیب ابن مظاهر ها ....مختارها و....خونشان ریخت تا همین اسلام زنده بماند ولی امروز به دست خود مسلمانان یا بهتر است بگوییم مسلمان نماها زیر پا گذاشته می شود....یادمان نرود اگر اسلام لطمه بخورد مامسلمانان مقصریم...و روزی باید جواب همه آنهایی که ولو با یک قدم خالصانه برای احیای اسلام زحمت کشیده اند را بدهیم... باید روزی دربرابر قرآنی که.... برای آیه آیه بلکه کلمه کلمه اش ....پیغمبر خدا و اهل بیت و اصحاب و یاران پاکش رنج ها را تحمل کرده اند ....تا امروز اینگونه به دست ما برسد و محترم بداریمش... وعمل کنیم آنچنان که در قرآن امر به آن شده‏ ایم ....جواب بدهیم....خلاصه کنم به سهم خودم معروض می دارم خدایا شرمنده ام...عفو بفرما ..بیدارمان کن..



درویشی (ذاکر) ::: شنبه 87/1/17::: ساعت 11:1 عصر نظرات دیگران: نظر

روز  سیزدهم ماه رجب بود...ماهم تازه به سنندج اومده بودیم ....هنوز نمی دونستم کجاها مراسم هست... خیلی دلم گرفته بود که چرا امروز ...اونم روز میلاد حضرت علی (ع) نمی تونم....مجلسی نیست که برم  و ارادت خودم رو به آقا ابراز کنم.....

یکی از همسایه هامون که اهل تسنن بودند ...می خواستند به دیداریکی از شیوخ اهل سنت که از پا کستان اومده بود برن...به ما هم پیشنهاد دادن که ما هم بریم....
خلاصه رفتیم ...وقتی به محل مسجد رسیدیم خانمها رفتن پیش همسر شیخ ...آقایان هم پیش خود شیخ که داخل مسجد بود....وارد که شدم شیخ داشت نماز میخوند....نشستم پیش چند تا جوون ونوجوون که اونجا درس طلبگی میخوندن.....نماز شیخ تمام شد اومد نشست...بعد از حال واحوال....پرسید ...شما از کجا اومدید...
گفتم از اهل تشیع هستم....وقتی گفتم اهل تشیع حس کنجکاوی شون بیشتر شد وپرسیدن چکاره اید...اگرخدا قبول کند مداح اهل بیت(ع)...پرسید یعنی چی...گفتم در مناسبتهای مختلف  مثلا شهادت ویا جشن میلاد برای اهل بیت(ع) مرثیه ومولودی می خونم...یه جورایی احساس کردم خوشحال شد....با خوشحالی گفت اتفاقا ماهم توکتابهامون از اهل بیت(ع) شعر زیاد داریم...یه کتاب بزرگ که فکر کنم قدیمی هم بود آورد اما هرچی گشت اون قسمت رو پیدا نکرد...منم که همیشه چند برگ ازاشعار مربوط به مناسبتها تو جیبم دارم... گفتم اشکال نداره من خودم مطلب دارم....همه نشستن وبا یه شوق عجیبی منتظربودن شروع کنم....خلاصه سرتونودرد نیارم همینکه شروع به مدح مولا کردم مجلس منقلب شد....نمی دونم چه خبر بود...من مولودی میخوندم ...
اما بعضی ازاون عزیزان اشک می ریختن....اشعار که به پایان رسید....چهره ها نشان می داد که خیلی خوششون اومده بود.....چون بلا فاصله یکی از روحانیون حاضر که گویا مدرس حوزه برادران عزیز اهل سنت بود به من گفت....ما شبای جمعه اینجا ذکر صلوات ومولودی داریم میشه شما هم بیاین برامون بخونین....  بگذریم بعد ازخداحافظی گرمی که با همه کردیم بیرون که اومدم حسابی سبک شده بودم انگار یه غم بزرگی از رو دلم برداشته شده بود....غم نخوندن تو سیزده رجب......آخه تو اون روز عزیز آرزو به دل نموندم وبالاخره آقا یه مجلس برام جور کرد...اونم کجا بین عزیزان اهل سنت.....قربون کرمت برم آقا جون اگه نبود نظر لطف شما.....



درویشی (ذاکر) ::: چهارشنبه 87/1/7::: ساعت 3:34 عصر نظرات دیگران: نظر